پیشنهاد می کنیم برای درک بهتر ، قبل از خواندن این مقاله ، حتما مقاله ی "شناخت ساختار عصبی مغز ، رمز موفقیت معامله گر" را مطالعه بفرمایید.

جیمی معامله گر بازارهای مالی است ، یکی از رفتار هایی که او را بسیار آزرده خاطر می سازد ، صبر بیش از حد او در سیو سود است. بعنوان مثال او پوزیشنی باز می کند و آن پوزیشن به زیبایی در جهت حرکت مدنظر او پیش می رود و جیمی تارگت را به نقاط بالاتری منتقل می کند!
یا اینکه برنامه ای برای کسب سود 20 پیپی خود می ریزد ، و بواسطه ی نقطه ورود عالی ، این 20 پیپ براحتی برایش بدست می آید ، اما دیگر تارگت مدنظر اون 30 پیپ هست نه 20 پیپ!
آیا چنین اتفاقاتی برای شما هم رخ داده...؟!

این بایاس یکی از پر تکرار ترین بایاس های ذهنی انسان به حساب می آید ، که نه تنها در بازار های مالی ، بلکه در زندگی روزمره ی افراد نیز به دفعات زیادی به چشم می خورد ؛ بایاس اثر مالکیت...!
بایاس اثر مالکیت یعنی در لحظه ای که مالکیت چیزی را بدست می آوریم ، آن چیز برایمان باارزش تر جلوه می کند.
به عنوان مثال در لحظه ای که معامله گر ملاحظه می کند پوزیشن باز شده اش به خوبی طبق انتظار پیش می رود ، آن پوزیشن برایش باارزش تر از قبل جلوه می کند ، و مقداری درصد سود خود را افزایش می دهد!


این بایاس به شکل های مختلفی ، حالات و تصمیمات یک معامله گر را تحت تاثیر قرار می دهد.
اگر معامله گری پوزیشنی باز کند و آن پوزیشن به جای تارگت ، استاپ را فعال کند ، آن ناراحتی ایجاد شده به سبب بایاس اثر مالکیت می باشد.
یا در حالتی شدید تر ، اگر پوزیشن تا یک قدمی تارگت پیش رود و بعد شروع به برگشت کند ، ناراحتی بسیار بزرگتری را در معامله گر ایجاد می کند.

تمام این آشفتگی ها به سبب حس مالکیتی است که معامله گر نسبت به آن پوزیشن و آن تارگت محاسبه شده دارد ؛ و این آشفتگی ها ، هیجانات منفی بسیاری را در شخص ایجاد می کنند ؛ که حس "انتقام" ، یکی از بزرگترین و پرتکرار ترین آنهاست.
پس در نتیجه این بایاس ذهنی نه تنها بسیار پر تکرار است ، بلکه توانایی فعال کردن بایاس های دیگر ذهن را نیز دارا می باشد ؛ پس معامله گر برای خارج نشدن از مسیر اصولی و درست خود ، باید حتما تدابیر لازم  برای این بایاس ذهنی را بیندیشد.

این موضوع نه تنها در داخل مارکت ، بلکه در خارج از مارکت نیز بسیار رواج دارد.
ریچارد تالر یک آزمایش جالب در این باره انجام داد تا این بایاس ذهنی را مورد بررسی قرار دهد.
او به نیمی از دانشجویانش یک لیوان قهوه داد و به آنها گفت یا آن لیوان ها را به خاننه ببرند ، یا با قیمتی که مناسب می دانند بفروشند. از نیم دیگر دانشجویان که لیوانی نداشتند ، پرسید برای یک لیوان قهوه حاضر به پرداخت چه مبلغی هستند؟!
قائدتا انتظار میرفت 50 درصد دانشجویان ، حاضر به معامله باشند؛ یا یک لیوتن قهوه بخرند ، یا یک لیوان قهوه بفروشند.
اما نتایج بسیار کمتر از آن بود! به نظر شما چرا؟!
چون فروشنده به طور متوسط حاضر به فروش با مبلغی کمتر از 5.25 دلار نبود ، و خریدار به طور متوسط نمیخواست مبلغی بیش از 2.25 دلار پرداخت کند!!!
میتوان با قطعیت گفت ما در جمع کردن اشیا بسیار ماهر تر هستیم تا در دور ریختن آنها... این پدیده نه تنها این مسئله را که چرا ما خانه ی خود را با اثاثیه ی به درد نخور پر میکنیم ، توجیه می کند ، بلکه چرا عاشقان تمبر ، ساعت های قدیمی  و قطعات هنری به سختی حاضرند از آنها جدا شوند...

حال به سراغ سوال مهم در زندگی معامله گری برویم:
برای مقابله ی درست با این خطای ذهنی از چه راهکار هایی می توان استفاده کرد؟
یکی از تاثیر گذارترین و مهمترین کارهایی که معامله گر باید انجام دهد ، تا بتواند در مقابل چنین خطایی ، از تصمیمات خود محافظت کند ، این است ، که شخص حتما از قوانین و چارچوب های "مکتوب" خود کمک بگیرد. قوانینی که هر فعال بازار باید بر اساس درونیات خود آن را تنظیم و اعمال کند.
همچنین معامله گر در کنار توجه داشتن به قوانین معامله گری خود ، باید به نقشه ی راهِ نوشته شده قبل از باز کردن پوزیشن ، پایبند باشد ؛ و این موارد تنها در صورتی کاربردی خواهند بود که حتما به صورت کامل بر روی کاغذ نوشته شوند.

متاسفانه یکی از دلایل اصلی تاثیرگذاری بایاس ها در تصمیمات افراد ، بی توجهی آنها به اهمیت موضوع "نوشتن" می باشد...