سؤال  بسیار خوبی است. اما اجازه بدهید در همین ابتدای مقاله یکی از پاسخ‌های اشتباه به این سؤال که ذهنیت خیلی از افراد میباشد را حذف کنم:
به این دلیل که معامله‌گران نمی‌توانند یک سیستم معاملاتی قابل اطمینان پیدا کنند.
این پاسخ به هیچ عنوان نمی‌تواند درست باشد. برای پی بردن به این حقیقت تنها کافیست که چند لحظه به این جمله فکر کنید که اگر این پاسخ درست بود، در این صورت تمام افرادی که یک سیستم معاملاتی ثابت‌شده دارند (یعنی سیستمی که سودآوری آن به اثبات رسیده)، الان باید به ثروت‌های کلانی در بازار رسیده باشند.

پیدا کردن یک سیستم معاملاتی سودآور کار خیلی سختی نمیباشد. فرقی نمی‌کند این سیستم چقدر ساده یا پیچیده است، فقط اگر قوانین آن به لحاظ ریاضیاتی منطقی باشد، در این صورت یک سیستم معقول و سودآور خواهد بود؛ و باید این را بگویم که در واقع پیدا کردن یک سیستم معاملاتی، راحت‌ترین قسمت حرفه معامله‌گری است.


یکی دیگر از پاسخ‌های متداول به سؤال «چرا رسیدن به موفقیت در حرفه معامله‌گری سخت است» این است: "افراد مدیریت ریسک درستی انجام نمی‌دهند".
بسیار خوب، این پاسخ واقعا درست و کامل است، اما می‌توان گفت این امر نتیجه مستقیم موضوعی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
همیشه به یاد داشته باشیم که ذهن ما طوری تکامل پیدا نکرده که بتوانیم به خوبی معامله کنیم! بلکه ذهن ما بگونه‌ای تکامل یافته ، که بتوانیم در دنیایی مملو از تهدیدهای فیزیکی، نجات پیدا کنیم و زنده بمانیم...

برای اینکه ببینیم چرا رسیدن به موفقیت در حرفه معامله‌گری سخت و دشوار است، لازم است سفری در زمان داشته باشیم و به گذشته برگردیم.ذهن انسان مدرن با تمام توانایی‌های خارق‌العاده‌ای که در زمینه تحلیل، برنامه‌ریزی و خلق چیزهای مختلف دارد، در طول هزاران سال گذشته و از زمانی که اولین گونه‌های انسانی یا همان هومو ساپینس‌ها پا به زمین گذاشتند، تا حد بسیار زیادی تکامل پیدا کرده است.
اما ذهن ما طوری تکامل پیدا نکرده که معامله‌گران خوب و سودآوری باشیم. بلکه ذهن ما طوری تکامل یافته که بتوانیم در دنیایی مملو از تهدیدات فیزیکی، نجات پیدا کنیم و زنده بمانیم.

چند لحظه به این مثال فکر کنید:
تصور کنید شما هم یکی از انسان‌های نخستینی هستید که هر روز به شکار می‌رود. حالا فکر می‌کنید نیازهای ضروری زندگی شما چه چیزهایی هستند؟!
یک انسان نخستین، بطور کلی به ۴ مورد زیر نیاز داشته:


_ غذا
_ آب
_ پناهگاه
_ آمیزش جنسی


تمام موارد بالا برای اینکه زنده بمانید و تولید مثل کنید لازم و ضروری هستند. اما اگر زنده نباشید، هیچ کدام از این موارد معنی و مفهوم خاصی ندارند!!!
بنابراین، اولین اولویت ذهن انسان نخستین این بود که ببیند چه چیزهایی ممکن است به او آسیب برساند و هدف اصلی او این بود که با تمام وجود از آنچه زندگی او را تهدید می‌کرد، دوری کند.

به عبارتی دیگر، روی هارد دیسک ذهن انسان نخستین یک برنامه اجرا می‌شد: «کُشته نشو.»
این برنامه خیلی ساده، اما در عین حال بسیار مفید بود. و عملکرد بهتر اجداد بعدی ما در اجرای این برنامه، باعث شد عمرهای طولانی‌تر و فرزندان بیشتری داشته باشند.


روی ذهن ما هم همان برنامه قدیمی اجرا می‌شود که روی ذهن اجداد ما اجرا می‌شد. و حالا بعد از هزاران سال تکامل، تغییر زیادی رخ نداده است!
بله، مغز ما نسبت به آن گذشته‌های دور تغییراتی داشته است. یعنی هم بزرگتر شده و هم اینکه در خیلی موارد بهتر عمل می‌کند. درست مثل اینکه اجزای یک کامپیوتر قدیمی مانند هارد دیسک، رَم و پردازنده را به‌روز کنید.
اما علیرغم این تغییرات، ذهن ما همچنان همان برنامه قدیمی را اجرا می‌کند!

اگر در آینده بعضی اتفاقات سیاسی رخ دهد و مثلا تمام تکنولوژی‌ها و دانش امروزی از روی زمین حذف شود، قول می‌دهم در عرض چند سال دوباره برگردیم به همان دوران تاریک عصرهای گذشته. و حتی بعد از چند سال دیگر، می‌رسیم به عصر حجر...
بنابراین، اگر هنوز هم همان برنامه قدیمی روی ذهن ما اجرا می‌شود، پس همچنان سعی داریم مثل گذشته تهدیدات فیزیکی را دفع کنیم.

ما از تهدیدات فیزیکی به سه طریق دوری می‌کنیم:

۱) ما تقریبا هر چیزی که با آن مواجه می‌شویم را بررسی و قضاوت می‌کنیم.این همیشه در حاشیه ذهن ما وجود دارد:
این خوب است یا بد!؟
امنیت دارد یا نه!؟
به من آسیب می‌زند یا نه!؟
مفید است یا نه!؟

امروزه دیگر ذهن ما در مورد پلنگ و خرس‌های وحشی به ما هشدار نمی‌دهد. بلکه موارد دیگری مثل نداشتن درآمد کافی، طرد شدن، عدم توانایی در تأمین هزینه‌های زندگی، شرمنده شدن و خجالت کشیدن در برابر دیگران و میلیون‌ها مسئله دیگر ( مخصوصا در شرایط اقتصادی سخت کشور ما) جایگزین آن‌ها شده‌اند.

۲) ما همیشه تشنه امنیت و قطعیت هستیم.

برای انسان‌های نخستین، قانون کلی برای رسیدن به موفقیت این بود: هرچه بیشتر، بهتر. یعنی:

هرچه سلاح‌های بیشتری داشتید، غذای بیشتر و حفاظت بهتری داشتید.
هرچه انبار غذای شما پربارتر بود، در مواقع کمبود احتمال بقای بیشتری داشتید.
هرچه فرزندان بیشتری داشتید، احتمال اینکه یکی از آن‌ها به بزرگسالی برسد و نسل شما را ادامه دهد، بیشتر بود.
بنابراین تعجبی ندارد که ذهن انسان مدرن هم همچنان دنبال چیزهای بیشتر است: پول بیشتر، عشق بیشتر، اندیکاتورهای بیشتر و … . و ما همیشه به دنبال قطعیت هستیم و سعی داریم حتی در موقعیت‌هایی که امکان وجود ندارد هم آن را ایجاد کنیم.

۳) نیاز ما به تعلق به یک گروه، به تمام جنبه‌های زندگی ما نفوذ می‌کند.

یکی دیگر از نیازهای ضروری انسان نخستین این بود که به یک گروه تعلق داشته باشد. اگر قبیله شما را بیرون می‌کرد، طولی نمی‌کشید که گرگ‌ها و حیوانات وحشی شما را پیدا می‌کردند.

اما ذهن چطور از شما در برابر طرد شدن از گروه محافظت می‌کند؟

به این طریق که می‌خواهد همیشه از جامعه پیروی کنید و سعی کنید با آن هماهنگ باشید.
به این طریق که هر وقت می‌خواهید طرز فکر مختص خودتان را داشته باشید، شما را می‌ترساند و آشفته می‌کند.
به این طریق که همیشه شما را با سایر اعضای قبیله مقایسه می‌کند.
این موارد آشنا به نظر نمی‌رسند؟

ذهن انسان مدرن هم همواره به او از بابت عدم هماهنگی با جامعه هشدار می‌دهد. خواست و تمایل ما برای هماهنگی و همرنگی با جامعه بقدری فراگیر است که روی تمام کارهایی که انجام می‌دهیم تأثیر می‌گذارد.

بنابراین، تکامل به نحوی ذهن ما را شکل داده است که تقریبا می‌توان گفت ناگزیریم به لحاظ روانی رنج بکشیم. یعنی همواره خود را با دیگران مقایسه می‌کنیم، قضاوت می‌کنیم، خودمان را نقد می‌کنیم، روی چیزهایی که کمبود داریم تمرکز می‌کنیم، همیشه به دنبال قطعیت هستیم، از آنچه داریم رضایت نداریم، انواع سناریوهای وحشتناک را تصور می‌کنیم، هیچ انعطافی نداریم و … که همه این‌ها ما را به شکست خوردن‌ها و ضرر کردن‌های همیشگی در بازار محکوم می‌کنند.

با این اوصاف جای تعجبی نیست که چرا رسیدن به موفقیت به عنوان یک معامله‌گر، کار سختی است. آن برنامه قدیمی که روی هارد دیسک ذهن ما در حال اجرا است، باعث می‌شود نتوانیم بدرستی تصمیم بگیریم، به این دلیل که ما در مورد انتظارات خودمان خیلی سفت و سخت هستیم، اما در برابر قوانینی که برای خودمان وضع می‌کنیم، کاملا منعطف عمل می‌کنیم، در صورتی که باید کاملا برعکس باشد.

خبر خوب این است که ما می‌توانیم یاد بگیریم که چگونه گرفتار اینگونه دام‌های ذهنی نشویم. البته نمی‌توانیم برای همیشه از این دام‌ها خلاص شویم، چون بخشی از شرایط انسانی ما هستند، اما می‌توانم بگویم که حداقل در ۷۰ درصد مواقع می‌توانیم از آن‌ها دوری کنیم.
به عبارتی دیگر، ما می‌توانیم یاد بگیریم که افکار و حالات احساسی خود را خیلی بهتر مدیریت کنیم و در نتیجه گرفتار واکنش‌های کورکورانه نشویم. چهار گامی که در ادامه توضیح می‌دهیم به شما نشان می‌دهد که چطور این کار را انجام دهید:

۱) آگاهی
شما باید بدانید که چطور گرفتار این دام‌های ذهنی یا همان کدنویسی کهنه و قدیمی می‌شوید.
یعنی شما باید افکار و احساسات خود را درک کنید. در این صورت، شما متوجه می‌شوید که چطور می‌توانید روابط خود را با افکار و احساساتی که دارید، تغییر دهید.
دقت داشته باشید که این گام بسیار مهم و واجب است و باعث می‌شود که بسیاری از جنبه‌های کدنویسی ذهنی خود را تغییر دهید. شما نمی‌توانید بدون اینکه بدانید یک برنامه چطور کار می‌کند، آن را تغییر دهید ؛ که در این مسیر موثرترین ابزاری که میتوانید از آن استفاده کنید ، نوشتن میباشد. ما از طریق نوشتن تا حد بسیار زیادی میتوانیم در این زمینه مفید عمل کنیم.


۲) تمرین
بسیار مهم است که روی آن چیزی که می‌خواهید مسلط شوید، تمرین کنید. برای مثال معامله‌گری را در نظر بگیرید. شاید با مطالعه کتاب و مقاله بتوانید در تمام مباحث مربوط به معامله‌گری و سرمایه‌گذاری به یک کارشناس خوب تبدیل شوید. اما توجه داشته باشید که کارشناس شدن و اطلاع از تعاریف و تئوری‌ها، تعیین‌کننده توانایی شما در معامله کردن نیست!
برای اینکه در معامله‌گری قوی شوید، باید معامله کردن را تمرین کنید. هیچ جایگزین و راه دیگری هم وجود ندارد. به همین خاطر است که در طول تمام دوره های آموزشی برگزار شده در آکادمی ، بارها و بارها تاکید بر آزمون و خطا و تمرین و تکرار داریم.


۳) فرایند
منظور از فرایند این است که به جای دنبال کردن معاملات سودآور و فرار از معاملات منفی، باید روی یک فرایند احتمالاتی ثابت شده که شما را به هدف مشخصی می‌رساند، تمرکز کنید.
در این صورت، دیگر نوسانات کوتاه‌مدت اهمیتی ندارند. تغییر طرز فکر از یک نوع تفکر که در نتایج کوتاه‌مدت گیر کرده به نوع دیگری از تفکر که به فرایند کلی ایمان دارد، باعث ایجاد حس سرزندگی و رضایتی در شما می‌شود که مستقل از شانس و اقبال است.
به این دلیل که اگر رضایت و خوشنودی شما بر پایه نتایج کوتاه‌مدت باشد (یعنی نتایجی که مدام نواسان دارند و در حال تغییر هستند)، دوامی نخواهد داشت. اما اگر یاد بگیرید که نتایج را رها کنید و به فرایند ایمان داشته باشید، خودتان از شکل‌گیری نتایج بلندمدت شگفت‌زده خواهید شد.


۴) قضاوت و ارزیابی
مهم نیست چقدر تجربه معاملاتی دارید یا اطلاعات شما در چه سطحی است. گاهی اوقات کار معامله‌گری بسیار سخت و مشکل می‌شود. در این مواقع است که قوه قضاوت و ارزیابی وضعیت مفید واقع می‌شود. یعنی می‌دانید که با توجه به سطحی از دانش معاملاتی که در حال حاضر دارید، تمام تلاش خود را می‌کنید و در موقعیتی قرار دارید که باید باشید. بنابراین به سطحی از حس و حال خوب می‌رسید که از نوسانات و بالا و پایین شدن موجودی حساب معاملاتی شما مستقل است.


نتیجه‌گیری
هیچ راهی وجود ندارد که دفعتاً و ناگهانی ذهنیت کهنه و قدیمی خود را تغییر دهیم. تغییر همیشه در طول یک فرایند رخ می‌دهد. اما اگر مصمم باشید و گام‌های بالا را اجرا کنید، پیشرفت می‌کنید و احتمال موفقیت شما در بازار تا حد زیادی افزایش پیدا می‌کند.

اگر رویکرد غیرمتعارفی نسبت به بازار داشته باشید، در نهایت نتایج غیرمتعارفی هم بدست می‌آورید.